ديوانه تر


Saturday, July 31, 2004

اين فقط يه جور ثبت در تاريخه : " خبر عروسی اون با بهار ! "
ميگم کس خل شدی می خوای ازدواج کنی ؟
با هيجان می پرسه چی؟ چی ؟
تکرار می کنم .
باز ميگه چی ؟ چی گفتی ؟
...نخير باورش نميشه اين کلمه رو داره از دهن من می شنوه !
ميگم هيچی بابا !
ميگه گفتی خر شدم ؟
ميگم آره !
بعد صداش نمياد. فقط ته حرفشو می شنوم و بقيه شو حدس می زنم ؛ انگار گفته تحريکم نکن بزنم زير همه چی مثلاً !
... بعد چند تا شوهر ميذاره تو سينی و به من تعارف می کنه !
نزديکه از دهنم بپره : " منو بکشی بالا بری پايين بيای ... " همون جمله ی قبلی !
ميگه کسی رو داری ؟
می خندم : نه بابا !
ميگه آره می خندی کسی رو داری ...
... دو دقيقه پيش که از کار نکردنم پرسيده بود اصلاً نمی خنديدم !



........................................................................................

Thursday, July 29, 2004

... شب
همين شبی که الان هست.
اتوبوس ...
که داره تو يه جاده ميره
تو ...
که نشستی رو اون صندليه ، سرتو تکيه دادی به پشتيش ، و خواب خوابی شايد ... شايد نه ، قط عاً به همين قاطعيت !
من کجام پس ؟
... همونجام ديگه : تو کله ی تو ، تو خواب شبونه ت ، تو همون اتوبوس ، تو همون جاده ، تو همون شب !
... کابوس اگه ببينی فقط ، کابوس اگه ببينی !!!



........................................................................................

Wednesday, July 28, 2004

هی ميگم چند روزه اين دفتر حضور و غيابو که چک می کنم خواننده ی اتريشی غيبش زده ! گفتم ببين چه اوضاع وبلاگ من خراب شده که اتريشی هم ديگه رغبت نمی کنه سر بزنه !
پس بگو اين خانومچه سنگرشو ترک نکرده ، فقط منطقه ی عملياتيش عوض شده !



موميايی سخنگو !
" آقا حالا برو اون ور وايسا آب شاتوت نپشکه روت بعد بگی ... "
اينو شاتوت فروش همدانی به "رام" ميگه . و من تو فکر کشف ريشه های پشکلم !!!
نپشکه روت ... پشکيدن ... پاشيدن ...
ااااه ! ... پس بگو اين لغت پشکل از کجا اومده ! ... به فارسی امروز بخوای بگی ميشه " پاشه" مثلاً يا يه چيزی شبيه اين ؛ يه چيزی تو مايه های اسپری فرض کن !
...کشف ريشه ی لغات به صورت زنده در اسرع وقت !



خدا جون دفعه ی ديگه که خواستی منو بيافرينی ، ميشه لطفاً فريبا رو هم بنشونی کنار دستت ، يه مشورتی ، نظری ، ...
جداً فکر نمی کنی بهتر بود ابروهام هميشه همين شکلی می موند ؟!
اصولاً مشکل تو اينه که واسه هر کاری از متخصصش کمک نگرفتی ! تک روی هم حدی داره آخه !!!



........................................................................................

Sunday, July 25, 2004

ما همينيم !
راديو رو روشن می کنم .
کروبی هنوز رئيس مجلسه.
دو تا نماينده دارند تو سر و کله ی هم می زنند.
نوبت نماينده ی سوم که می رسه به قصد کوبيدن اون دو تا ، اول نيم ساعت مجيز جناب رئيسو ميگه !
... جوری حرف می زنه که انگار همه خرن و فقط خودشه که اين همه زرنگه و همه رو خر کرده !
جناب رئيس در جواب ، فقط چاق و چاق تر ميشه و کوچکترين اعتراضی نمی کنه.
اينو يادم نيست. ازش خيلی گذشته و حالا نه ماجرا رو يادمه ، نه جزئياتش رو ؛ فقط همين قدر يادم هست که می فهمم : اينها نماينده های واقعی جامعه ی منند ؛ " برگزيدگان فکری ملت" راستی که خوب گلچين شده اند ! يک اکثريت "چاپلوس" ، يک اکثريت احمق ، رئيسهايی که از تملق خوششون مياد ، زيردستهايی که به هر طريق ممکن کارشونو پيش می برند ؛ ...

عمه ی امريکايی اومده تهران و با شوهرش نشسته تو تاکسی : يک سواری مسافرکش دربست.
راننده هی گاز ميده ، هی فحش ميده ، هی گاز ميده ، هی فحش ميده !
رانندگی قهرمانی : ويراژ ، فحش ، گاز ، ترمز ، فحش ، فحش ، ويراژ ، ويراژ ، ويراژ ، فحش ، ويراژ ، گاز ، ويراژ ، فحش. فحش ، فحش ، ويراژ ، فحش . ويراژ ، ويراژ ، ويراژ ، فحش ...
... ابراز علاقه به خواهر و مادر ملت ! فحشهای رکيک که به گوش ما ديگه رکيک نيستند ، اما عمه ی ايران نديده رو می ترسونن ! مياد خونه و با وحشت ماجرا رو تعريف می کنه . ديگه نمی خواد تاکسی سوار شه !
من تو فکرم که يه مطلب بنويسم با تيتر "مايه ی آبروريزی" :
مايه ی آبروريزی ، رانندگی افتضاحمون !
مايه ی آبروريزی ، اتوبانهای بدون خط کشيمون !
مايه ی آبروريزی ، خيابونهای بی توالتمون !
مايه ی آبروريزی راننده های بددهنمون !
...
دستم به وبلاگم نمی رسه ؛ نمی نويسم.

روزنامه رو باز می کنم.
بازی ديروزُ نديده ام.
همون صفحه ی اول تيتر زده : آبروريزی بزرگ !
تو روزنامه نوشته کاش کسی جز همون چند تا چينی تو ورزشگاه اين صحنه ها رو نمی ديد !
تو روزنامه نوشته دو تا بازيکن وسط زمين کتک کاری کرده اند ، بعد فحش و فحش کاری ، بعد ... مگه ميشه خواهر مادر همديگه رو مستفيض نکنن ؟!
... البته که من اوريانا فالاچی نيستم ، اما سرزنشتون نمی کنم فوتباليستهای احمق ايرانی عزيز من ! من هم قادرم - و اصلاً کاملاً در معرض اين احتمال - که وقتی آفتاب داغ می زنه تو فرق سرم يه کف گرگی بيام تو صورت اولين کسی که پا رو دمم گذاشته !
اين کارها تو کشور من عاديه ! خوراک هر روز خيابونهامونه. خوراک هر روز خونه هامون ؟! برو تا دم سوپرمارکت و برگرد و بشمُر : مثل نقل و نبات نه ، مثل حشيش و هروئين !

... کدوم آبرومون ريخت ؟! اين آبرو رو کی کسب کرده بوديم اون وقت که حالا ريخته ؟!
چشمامونو بستيم به روی خودمون. " عنتر ِ توی آيِنه "* رو می کشونيم از اين ور به اون ور اما، چشمامونو بستيم به روی خودمون !
ديگه وقتشه که قبول کنيم : ما همينيم !


*عنتر توی آينه رو برای خودم گفته بودم که به وبلاگ نرسيد ، اما انگار جز من به درد ديگران هم می خوره ! بخيل نيستيم ما که !



آقا يه چيز بگم کفتون ببره !
( البته اگه خودتون نشنيده باشين قبلاً !  )
کفم بريد می دونستين يعنی چی ؟!
به جان خودم اگه من تا  همين پريروزا  می دونستم ! همين جور هم راه به راه به کار می بردم عين اسب !!! 
   ...  اون خانوما بودن  که نشسته بودن تو مجلس زليخا ، 
  بعد يوسف جان اومد يه قر و قميشی جلوشون اومد زدن دست و پرتقال و همه چيزو  ناکار کردن ،
 خلاصه اونا بودن که برای اولين بار  کفشون بريد !
يعنی کف شون بريد ، خون هم ازش  اومد !
...خوب  بعدم احتمالاً کف و خونشون قاطی شده ديگه !



........................................................................................

Thursday, July 22, 2004

ميگم اين همسايه بالايی ما ، با چه انگيزه ای احتمالاً ، داره اين موقع - ساعت سه و نيم بعد از نيمه شب - اين جوری گرومب گرومب می پره رو کله مون ؟!



من َبرده ام آقا ، من بَرده ام
يادم نمی رود
...




........................................................................................

Tuesday, July 20, 2004

اون متنی که ديشب نوشته م تو حال گرفتگی ،  
نامردی اگه تايپ پست پابليشش نکنی ؛ خوب ؟
گفتم " نامرد" ، اون متنی که راجع به "هنر" نوشته بودم ، پليز اونم يه تايپش بکن بشکنه دستت الاهی ؛  خوب ؟
...
خوب !



اوه !
فاصله ی دو تا پستمو که ديدم شاخ در آوردم ! ( دوم تا بيستم ! )
اين وسط اما يه خرده ريزهايی جامونده که بايد سر و سامون بگيره !
همه در حد يک کلمه تا يک خط. نصفشون قرار بوده لينک بشه و اون لحظه کپی پيست نداشته م ! ( يا وقت ؛ يا سرعت کافی ؛ ... )
جعبه ی جادوئيه اين ابر رايانه واسه خودش !
... حالا همه رو يه جا پاک کنم يا يواش يواش عين آب و روغن بدم به خوردش ؟!



نون !  
والقلم و ما يسطرون !
به تماشا سوگند ... نه  نه ، اين نبود ... سوگند به کيبورد و خط خط اين وبلاگ !
امشب هم که خواستيم سوره ای صادر کنيم از خودمان ،  خط خطی شد اين  اعصاب و اين خطوط پرسرعت ديجيتال !  
عجالتاً  (!) اينقدر  کفايت می کند که  نفس می کشيم.
حاج آقا البته اجازه صادر کنند اگر ، 
گاهی هم به سر و روی اين وبلاگ يه دس ميکشيم !!!  
 
تيشتم بلا
بلاگر بابا !
يعنی اديتوری به هم  زده  د بيا ! 



........................................................................................

Friday, July 16, 2004

........................................................................................

Saturday, July 10, 2004

هجده تير بود و من ،
کتيبه ی اخوان گوش می کردم !
به شما اگر نگفتم !
به شما اگر نگفته باشم !
به شما اگر نخواسته باشم که بگويم !

" هلا ، يک ...  دو ...  سه ، ديگر بار
هلا ،  يک ،  دو ، سه ، ديگر بار.
عرقريزان ، عزا ، دشنام - گاهی گريه هم کرديم.
هلا ،  يک ،  دو ،  سه ... " !



........................................................................................

Thursday, July 08, 2004

وای يادم باشد
ديگر اسکان نروم !



........................................................................................

Monday, July 05, 2004

خدا رو شکر !
و همين .



........................................................................................

Friday, July 02, 2004

ميگه : خداوند بر ذات خودش تجلی می کنه ، خودشو تو آينه ی ذاتش می بينه ، محو جمال خودش ميشه ، بعد دلش می خواد که ببيننش
می خواد که بشناسنش
می خواد که به ش عشق بورزن
... خلاصه اين ميشه که موجوداتو می آفرينه !

هيچی ، فقط خواستم بگم درکش می کنم !!! يعنی بدجور درکش می کنما !



صدام در بغداد !
فکرشو بکن ، عجب فيلم هيجان انگيزی می شد اگه يه کودتای امريکايی يا غير امريکايی بيست و هشت مرداد راه مينداخت و برمی گشت سر کار !!!
بعدم تميز دخل همه ی خائن ها و آدم فروشها رو می آورد !!!
... خجالت بکش دختر ، تو مادر شهيدی مثلاً ! عروسکها دادی در راه اسلام و مسلمين !
... خوب اما ...
... مگه صدامم عروسک نيست ؟!
من طرفدار آدم بده ام !


يعنی گير که ميدی به يه چيزی ديگه ول کن نيستيا !
بعد از"باقالی پلو" و "ستاره" چشممون به جمال "عروسک" روشن !





........................................................................................

Home

SpecialThanxTo: