ديوانه تر |
Tuesday, December 14, 2004
● آقا جداً يک معضلی شده ! در اوج خشانت و دعوا و عصبانيت ، نمی تونم از تيکه انداختن خودداری کنم !
........................................................................................فکر کن وسط دعوا يه دفعه هر دومون پقی می زنيم زير خنده !!! حالا هی من می خوام جدی باشم ، هی اون می خواد از اين فرصت نهايت استفاده رو ببره ! اونم نه يه دفعه ، نه دو دفعه ، ... هزار و سيصد و پنجاه و سه و نيم دفعه احتمالاً ! □ نوشته شده در ساعت 02:38 توسط tanha Monday, December 13, 2004 ........................................................................................ Wednesday, December 08, 2004
● يه روزی تو شروع جنگ عراق و امريکا گفته بودم : " من جنگ را نخواهم ديد ... "
بازم می خوام همينو بگم. نمی خوام ببينمتون. حتی اگه شونزده آذر باشه. ... اشتباه می کنيد. اما همين هم اهميتی نداره ! □ نوشته شده در ساعت 09:17 توسط tanha
● تبريک ميگم آقای قاضی !
........................................................................................با کابوس دستگيری از خواب پريدم ! ... شما موفق شده ايد ! □ نوشته شده در ساعت 07:40 توسط tanha Tuesday, December 07, 2004
● مهده ، الاهی جيگرت درآد ! :ا
........................................................................................عجب وسواسی به جونم انداختی ! " بعضياشون چش پاک نبودن ! يه دفعه گرفتن يه عده شونو ، خانوما ازشون شکايت کرده بودن ... " ( اون سه تا نقطه رو حدس بزنين ديگه ! من خودمم تخيل کردم ! ) بعد از اين حرفت تا حالا دو دفعه رفتم اپيلاسيون ! آی حرکات يارو رو تعبير و تفسير کرده م ، آی نسبت به يارو بددل و بدبين شده م ، که دست بهم می زنه می خوام بکوبم تو ملاجش ! امروز که رسماً هوار کشيدم ! البته جيغ اونجا خيلی عاديه ، مشتری های تازه معمولا می کشن ! اما ... من نه تازه بودم ، نه جيغ جيغو ! هوارم هم بی اختيار بود ، يعنی از درد ! فکر کردم ديگه عروس شدم ! همچين صحنه های " زندان زنان " از جلو چشمم رد ميشه که بيا و ببين ! فکر نکنم ديگه دلم بخواد پامو اونجا بذارم ! □ نوشته شده در ساعت 03:55 توسط tanha Saturday, December 04, 2004
● عصبانيم می کنه وقتی دو ساعت با وسواس يه يادداشتو اديت کرده م ، بولد و ايتاليکشو اضافه کرده م ، جاافتادگيهاشو گذاشته م ؛ غلط هاشو اصلاح کرده م ، ... و هر چی هم به ذهنم می رسيده پيوست و غير پيوست بهش اضافه کرده م ... حتی دکمه ی پابليشو هم زده م ؛ اون وقت يکی از عوامل اين برنامه - معمولا سرويس دهنده ی محترم - بازی در آورده !
نه پابليش ، نه سيو ! انگار از خونهء آخر مار پله سـُــــر خوردی تا خونهء اول ! من که ديگه دارم ميرم بخوابم ، اما : - وسواس اصولا چيز خوبی نيست ! - فردا روز ديگری است ! - اگه يکی دو تا پست زير اين يادداشت سبز شد اعتراضی نباشه پليز ! از حالا زنبيل گذاشتن بدبختا ! □ نوشته شده در ساعت 06:41 توسط tanha
● هی ! پسر ببين چی کشف کرده م ! ( دختر جون ، تو هم ببينی عيب نداره ها ! )
[ اينا رو البته صبح به فکرم رسيد ؛ الان که آخر شبه ميگم حتما از قبل کشف شده بوده ؛ مگه ميشه قبلا کشف نشده باشه ! به هر حال من خودم بهش رسيده م ! ( هنر کردی ! ) اما : ] مريم می دونی يعنی چی ؟ ببين : مــــــر + يــــــم مار + خورشيد ، روشنی مادر + خورشيد مريم = مادر ِ خورشيد پس " مريم " يعنی " مــــــــار ِ يـــــَــــم " يعنی " مادر ِ خورشيد " ! مسيح هم که کاملا با خورشيد تطبيق می کنه ، شکی درش نيست. ( تاريخ تولدش و آسمان چهارمش و ... همونا که خودتون بلدين و من بلد نيستم راجع به تطبيق ميترائيسم با مسيحيت و اين حرفا ! ) ... تازه لغت " يم " هم که تو جمشيد ( = يمشيد ) و سليمان هست ،( ر.ک : تطبيق سليمان و جمشيد از دکتر مصفا ) ، همون " آمون " می تونه باشه : خدای خورشيد. ( که راه به راه با بودا جان عکس انداخته ، آی سفرنامه ی بربادرفته م کجايی ! ) ... آقا اگه من نرفتم باستانشناسی زبان (!!!) بخونم ، اسممو ميذارم ... عمقزی ، دور کلاش قرمزی ! ا ِ ا ِ ... ميگم که : توت آنخامون هم يعنی فرزند خورشيد ديگه ، نه ؟ توت ( + شاه ) + آنخ ( = پسر ؟ مطمئن نيستم ) + آمون . هی ! يعنی توت آنخامونم با مسيح يکيه ، نه ؟! ايول ! خوشمان آمد ! پيام بازرگانی - کشف ريشه ی نام ها و نشانه های شما در هفده دقيقه ! پ.ن - دو روز بعد از تحرير - خوب چيکار کنم حالا مثلاً ؟! □ نوشته شده در ساعت 04:07 توسط tanha
● " از صبا تا نيما " رو ورق می زنم اين روزها . جلد سومش " از نيما تا روزگار ما " با تاثير تجدد در موقعيت زنان ايرانی شروع ميشه :
........................................................................................" تورات با نقل افسانه آفرينش زن از دنده مرد ، حکمرانی مرد را بر زن تصديق کرده است. کاتوی مهين ( 234- 149 ق.م ) درباره زن گفته است : به اين موجودات جاه طلب ، به اين طبايع سرکش مجال بدهيد و آن گاه بنشينيد و منتظر باشيد که حدودی برای خيره سری قائل شوند ... آنها را با ما همدوش کنيد و ببينيد ديری نمی کشد که بر گرده ما خواهند نشست. سنت پل يکی از حواريان مسيح هم گفته است : شوهر صاحب اختيار زن است ، چنان که مسيح صاحب اختيار کليساست. " البته نويسنده کتاب – يا بازماندگانش ؟ - در پاورقی توضيح هم داده اند که فکر نکنيد خدای نخواسته ما با همهء جنبشهای آزاديخواه زنان بخصوص در مسالهء حجاب موافق هستيم . تازه از اين نمونه ها که آورديم بدتر هم بود که محض رعايت حريم عفاف از خيرشان گذشته ايم ! هر چی فکر می کنم ، نمی تونم دليل يا ريشهء اين همه نفرتی رو که از لا به لای اين خطوط می چکه درک بکنم ! ... ؟! آخه يعنی چی ؟! اين همه نفرت واسه چی بوده ؟! چرا اين مردها اين قدر از زن متنفر بوده اند ؟! آيا ريشه اش به زمان مادرسالاری برمی گرده ؟ يعنی زمانی زنها اونقدر قدرت داشته اند که به مردها زور می گفته اند و اين باعث خشم و عصيان اون مردها شده و در نهايت به غلبه ی طرف سابقاً ضعيف انجاميده و مردسالاری ؟! نمی خوام گناه مردسالاری رو هم باز به پای زنها بنويسم ! فقط دارم ميگم دليل اين همه نفرت و به دنبالش ستم به زن چی می تونه باشه ؟! از اين جمله ها نفرت می چکه . کسی از يک مخلوق ضعيف تحت ستم و سلطه که قاعدتاً نبايد اين همه بيزار بشه ؟! من فقط از درک اين انديشه ی ضد زن عاجزم. همين. پ.ن – يه وقت اينا که گفتم باعث نشه فکر کنين از صبا تا نيما کتاب فوق العاده ای نيست ! بی نظيره. البته ما فقط تورق فرموديم هنوز ! □ نوشته شده در ساعت 04:05 توسط tanha Wednesday, December 01, 2004
● گربه ي سياه ِبدبخت
........................................................................................همين امشب ، ساعت ِ ده مث يک کيسه زباله توي خط سرعت ِ يک اتوبان ، افتاده بود ؛ - عين يک کيسه زباله - که با باد اين ور و اون ور ميشه تند تند ! نمي دوني چه جوري چارچنگولي به کمين نشسته بود انگاری اما ، زير پاهاش ، انگار آتيش باشه هی ميپريد از پايين به بالا و بازم مي پريد از پايين به بالا و بازم می پريد از ... گربه ي سياه بدبخت يک کلام : فقط مي خواست از اتوبان رد بشه تنها يک کلام : فقط مي خواست از اتوبان رد بشه تنها يک کلام : فقط مي خواست از ... نگرانم عاقبت ، رد شده يا هنوز داره مي پره از پايين به بالا و داره مي پره از پايين به بالا و داره مي پره از ... ... شايدم حالا ديگه يه گربه ي سفيد بدبخته که داره مي پره - فقط يه بار - اين دفعه از پايين تا اون بـــــــــالای ِ بالا ؟!!! □ نوشته شده در ساعت 01:47 توسط tanha
|