ديوانه تر


Tuesday, April 28, 2015

آدم وقتى تو ايرانه مثل يه اسفنجه كه زير بار اون همه فشارها و آزارها مچاله شده. وقتى بيرون مياد كم كم اون فشارها برداشته ميشه و اسفنجه به حالت طبيعى خودش برمى گرده. ذات آدمه عوض نميشه، همون آدمه اما نمودش تغيير كرده، تونسته خودشو نشون بده. مثلا من اگه يه جا بودم قرم مى اومد خودمو كنترل مى كردم، حالا يا با خجالت يا با اراده، امشب ديدم راحت دارم قر ميدم و خود صاحبخونه هم بلند شد همراهى كرد. يا مثلا اگه دلم بوسه مى خواست اما لبم سر هر جمله دلش مى خواست يه اما بياره، حالا ممكنه نياره يا كمتر بياره! 
البته براى شخص من دورى و نزديكى از خانواده هم يه فاكتور موثره! هر چقدر به خانواده نزديكتر باشم از خودم دورترم. 
همين من در خونهء خواهرم با همين من در خونهء برادرم زمين تا آسمون با من در خونهء خودم فرق مى كنه! خوب اون عبارت خونهء خودم هم البته اين وسط نقش مهمى داره. استقلالى كه با همينقدر كار كردن تو ايران يه رويا بود، اينجا حقيقت پيدا مى كنه، استقلال، آزادى، دور از جمهورى اسلامى!



پريروز كوكب خانوم اومده شيرا رو ماست زده يه ظرفشم چكيده كرده گذاشته تو يخچال. امروز كزت و سيندرلا قراره خونه رو تميز كنن، لباسا رو بشورن تا كنن، بذارن تو كمد. يه عالمه هم مواد غذايى خام تو يخچال هست كه قراره تبديل به غذا بشه بره تو فريزر، يك پرنسس-آشپز خوب نبود؟ تازه "جان اسميت" رفته زن سفيدپوست بگيره، پوكوهانتس غصه داره، خودكشى كرده! دهقان فداكارم كه كلاً كشاورزى رو تعطيل كرده بود، نيست از اول كه يه دو تا گلدون تازه بذاره دم اين در!



........................................................................................

Home

SpecialThanxTo: